اندیشکده مطالعات راهبردی شاخص اندیشه

شاخصی برای اندیشه انقلاب اسلامی

تشابه پروتستانتیسم اسلامی و سلفی‌گرایی

  • ۸

 

تشابه پروتستانتیسم اسلامی و سلفی‌گرایی

از نظر ماکس وبر،جامعه شناس مشهور، پروتستانتیسم مهمترین عامل پیشرفت اروپا بوده است. به همین خاطر نهضت اصلاح دینی پروتستانتیسم، یکی از الگوهای اصلی توسعه از نظر روشنفکران بوده است. اما غریب این است که تعالیم پروتستان‌ها بسیار شبیه به تعالیم محمد بن عبدالوهاب بود. به نظر می رسد، این شباهت یکی از علل اصلی گرایش روشنفکران به سلفیه شده باشد.

روشنفکران در بحث شناخت ادیان تحت تأثیر اساتید غربی خود، دچار فهمی مسیحیت زده از اسلام شدند. زیرا  دانشمندان غربی نوعا مسیحی یا یهودی بودند و در فضای اروپا رشد کرده­ بودند. به همین خاطر آنان فهمی مسیحی گونه از دین داشتند و هنگام مواجهه با اسلام، یک تلقی مسیحیت گونه از اسلام پیدا کردند. آنان اسلام را دینی چون مسیحیت و خلیفه را همان امپراطور مسیحی و علمای اسلام را شبیه به پاپ تصویر می­کردند. آنان در یک مقایسه سطحی، نظام اقتصادی، فرهنگی و سیاسی اروپا و دین مسیحت را به جهان اسلام سرایت می‌دادند. از این رو آنان همان نقدهایی که به مسیحت و به ویژه مسیحیت کاتولیک داشتند، را به اسلام وارد کردند. بخشی از دانشمندان اروپایی جریان دین‌ستیز اروپا بودند، که علت اصلی پیشرفت غرب را رها کردن مسیحیت و رواج بی­دینی در اروپا عنوان می‌کردند. امثال مارکس «دین را افیون توده ها معرفی می­کردند.» بخشی دیگر از دانشمندان اروپایی، جریان شرق‌شناسی استعماری بود که اسلام را دشمن اصلی استعمارگران می‌دانستند. این دو جریان با یکدیگر همراه شده و و تبلیغات گسترده ضد اسلامی ارائه می­کردند و علی الخصوص اسلام را دشمن پیشرفت و تمدن جلوه می‌دادند. از این رو بخش وسیعی از جریان روشنفکری تحت تأثیر القائات مستشرقان و اساتید غربی روشنفکران، اسلام را عامل انحطاط ایران معرفی کردند.[1] این جریان به وضوح خواستار حذف اسلام از جامعه ایران، به عنوان شرط اصلی پیشرفت ایران شدند.

 اما در برابر این جریان ضداسلامی در اروپا، بخش وسیعی از دانشمندان غربی مسیحیان معتقد بودند و از قضا بخشی از آنان دین را عامل اصلی رشد اروپا می‌دانستند. مهم­ترین کتابی که در این دوره این نظریه را ترویج می­کرد، کتاب «تاریخ تمدن اروپا»[2] اثر  فرانسوا پیرگیوم گیزو (1874-1787 م) وزیر امورخارجه وقت فرانسه، بود. وی  علت اصلی رشدن تمدن اروپا را «اصلاح دینی» یا همان «پروتستانتیسم» معرفی کرد.( عنایت:1394: 129) روشنفکران مسلمان که با این جریان احساس همدلی بیشتری داشت، این نظریه را در جهان اسلام ترویج کردند. مهم­ترین شخصیتی که تحت تأثیر این ایده، خواستار تحول اساسی در جهان اسلام شد، سیدجمال الدین اسدآبادی بود. سیدجمال با چاپ ترجمه این کتاب، به مبارزه با جریان ضد اسلامی برخاست. وی با رد طرح‌های توسعه ضداسلامی، مدعی شد که راه پیشرفت جهان اسلام، همان راه توسعه اروپا است. در نتیجه خواستار طرح توسعه دینی برای جهان اسلام شده و خواستار نهضت اصلاح دینی در جهان اسلام همچون نهضت دینی پروتستانتیسم در مسیحیت شد. به این ترتیب اصطلاح «پروتستانتیسم اسلامی» به تدریج در ادبیات جهان اسلام، رواج پیدا کرد. در واقع آنان فرهنگ سنتی مسلمانان را همسان با مذهب کاتولیک، تلقی کرده و آن را ضد عقل و ضد توسعه و تمدن تعریف کرده و خواستار مذهبی اصلاح شده مانند مذهب پروتستان‌های اروپا شدند.

از این رو سیدجمال و به تبع او شاگردانش، در ابتدا با تمام توان به جنگ فرهنگ دینی جوامع اسلامی رفته و آن را علت اصلی تمام مشکلات مسلمانان معرفی می‌کردند. برای مثال سیدجمال با اصرار تمام مدعی شد که دین و مذهب فعلی مسلمانان با دین واقعی اسلام کاملا متفاوت بوده و این دین فعلی فقط در اسم اسلام است ولی در واقع بویی از اسلام نبرده و کاملا با اسلام واقعی در تضاد است. بنابراین وی، راه پیشرفت جهان اسلام را تغییر اساسی در دین اسلام و بازگشت به دین اصلی اسلامی عنوان کرد. سیدجمال در روزنامة عروه‌الوثقی می‌نویسد:

«من در بارة این دین و فلاکت آن بعد از اقتدار و و سیادت آن تفکر کرده و اندیشیدم. علت آن رشد و تکامل و ارتقاء چه بود، و علت این ضعف و انحطاط و بندگی چیست؟! راه حل بازگشت به مکانت شرافت و ریاست امم مختلف چیست؟! دریافتم، که هیچ راهی نیست جز بازگشت به دین مستحکمی که شامل انواع دستوراتی است که باعث اتحاد و الفت و محبت بین افراد آن شده، قلب‌های آن‌ها را از آلودگی‌های پستی و دنائت پاک کند، عقل‌های آن‌ها را با اشراق حق نورانی کند، شامل همة احتیاجات انسان از مبانی اجتماعی باشد و منادی نیل به جمیع فروع تمدن باشد. ... و این همان دین قویم صدر اسلام است. که متأسفانه امروزه جز اسمی از آن یاد نمی‌شود و جز عباراتی از آن خوانده نمی‌شود. پس آن‌چه که بر آن عارض شده و بدعت‌هایی است که حجاب بین این امت و بین حقی است که آن‌ها را به سوی خود می‌خواند قرار گرفته است.»(الافغانی،1422،  ج1: 115)

او در مباحث مختلف، با اصرار تمام اعتقادات مسلمانان و علی الخصوص اهل سنت را بیان کرده، و آن‌ها را علت اصلی تمام مشکلات جهان اسلام عنوان می‌کند. در ادامة این سنت، شاگردان او عبده و  بعد رشیدرضا در عباراتی عجیب مدعی شدند که امروز تمام مشکلات جهان اسلام به خاطر دین اسلام [موجود] است، و این دین «ام الفساد» بوده و همة این مشکلات به خاطر اعتقادات خرافی آن است! حتی آنان یک گام فراتر نهاده و مدعی شدند که مسلمانان به خاطر این دین است که بدترین امت‌ها هستند، حتی در اروپا بدترین افراد آن مسلمانانی هستند که در میان مسیحیان و مشرکان و کفار زندگی می‌کنند!

«.. همۀ محققان جامعه شناس اجماع دارند بر این‌ که علت اصلی عقب‌ماندگی مسلمانان در هر جایی از عالم باشند،‌ در هر آب و هوایی باشند، فقط و فقط به خاطر دین آن‌هاست. پس تا زمانی که این دین، دین آن‌هاست، آن‌ها از بعد علم رشدی نکرده و کرامتی کسب نخواهد کرد و نسیم خوشبختی نخواهند دید. این دین آن‌ها را به اسفل السافلین سوق می‌دهد.» (رشیدرضا، ،1315، ج1: 805)

آنان مدعی شدند که با وجود چنین دینی هیچ مشکلی حل نشده و هیچ طرح اصلاحی مفید نخواهد افتاد. زیرا این دین هیچ اصلاحی را قبول نمی‌کند. از این رو طرح‌های اصلاحی چون،‌ انتشار روزنامه‌های آزاد، ایجاد دانشگاه، مشروطه، کسب علوم و فنون مختلف از اروپا و ... هیچکدام به ثمر نمی‌رسند. زیرا دیانت ریشة همة آن‌ها را نابود می‌کند. البته در میان مسلمانان، این بدگویی از همه بیشتر نثار علمای اسلام شد:

«در میان این امت پست ضد ترقی، علمای این دین فاسد، از همه بدتر بوده و آنان با هر طرح اصلاحی مخالفت کرده و آن را رد می‌کنند، در نتیجه تمام این طرح‌ها محکوم به شکست می‌باشند».(همان، ج3: 241)

سیدجمال و شاگردان او با این رویکرد به اسلام، خواستار تحول بنیادین و جدی در اسلام شدند و این تحول را «پروتستانیسم اسلامی» یا «نهضت اصلاح دینی» نام نهادند. جالب این که سید جمال، همانند دیگر روشنفکران که همۀ علوم غربی را اسلامی معرفی می کردند، مدعی شد که اساسا، پروتستانتیسم مسیحی هم از اساس اسلامی بوده و اروپایی‌ها با الهام گرفتن از دستورات اسلام، نهضت پروتستانتیسم را ایجاد کرده‌اند و به چنین رشدی رسیده‌اند.( همان: 61) او با اشاره به تاریخ مسیحیت کاتولیک، آن را علت اصلی رکود تفکر در اروپا تصویر کرده و پروتستانت را علت رشد آنان معرفی کرده و می‌گوید: «تا زمانی که این عقیده خست بخشی نفوس[مسیحیت کاتولیک] در امت نصرانیه بلاد فرنگ، متمکن و پایدار بود، هیچ گونه ترقیات از برای آن امت حاصل نشده، لوتر رئیس پروتستان این حکم را برخلاف انجیل دفع نموده ، به مسلمانان اقتدا کرده است».(مدرسی،1381: 569) او علاوه بر این مدعی شد که اصولا این علوم و فنون غربی، اساسا مال مسلمانان بوده و این غربی‌ها آن‌ها را از مسلمانان سرقت‌کرده‌اند. «اگر کتابخانه‌های بغداد، اندلس، الازهر و .. را بگردید، می‌بینید که غربی‌ها هیچ مطلب و علم جدیدی را که علماء سلف به آن اشاره نکرده باشند ندارند.»( الافغانی:2002: ج6: 157) در نتیجه به نوعی مسیحیت پروتستانتی، با اسلام کاملا قرابت پیدا کرد و تمدن غرب با اسلام اصیل، شباهت پیدا کرد و فرهنگ اسلامی خرافه زده فعلی مسلمانان ضد اسلام واقعی ترسیم شد. این نظریه بعدها توسط عبده پی گرفته شد، و منجر به این جمله مشهور شد که «به غرب رفتم اسلام دیدم مسلمان ندیدم، و به شرق آمدم مسلمان دیدم، اما اسلام ندیدم»[3] جمله‌ای که نزدیک به یک قرن شعار اصلی روشنفکران دینی بوده است.

برای مثال، در نسل‌های بعد، دکتر علی شریعتی، شعار خود را رسما «پروتستانتیسم اسلامی» نامید، و تلاش کرد که آن را در جامعة‌ اسلامی به وجود بیاورد.(شریعتی،ج 20 :292)  امثال سروش هم مدعی لوتر بودن در جهان اسلام هستند و در ادامة همان پروژه خواهان قرائتی سکولار از اسلام هستند.(سروش : 1396)

اما فارغ از این مصیبت «مسیحیت‌زدگی» روشنفکران، اعتقادات و آموزه‌های پروتستانتیسم، بسیار شبیه به آموزه‌های سلفیه بود. مهم‌ترین آموزه‌های مشترک این دو جریان عبارتند از:

 

  1. متن محوری(بازگشت به کتاب مقدس): در سنت کاتولیکی«اعتبار و حجیت کتاب مقدس با اعتبار و حجیت مفسر آن ـ یعنی کلیسای تحت هدایت الهی روح القدس ـ تضمین می‌شد و در نتیجه فهم متن مقدس کاملا منوط به تفسیر پاپ بود.(همان، ص314) لوتر با رد مرجعیت پاپ در فهم متون دینی فقط تفاسیر رسولان اولیه را پذیرفت. در نتیجه هر شخص در قالب آن تفاسیر می‌توانست ظاهر عبارات متون مقدس را خوانده و بفهمد.(مک گراث:ص312)

جریان سلفیه هم در عباراتی مشابه به این نظریه مدعی شدند که تقلید از علمای بزرگ اسلام مانند مذاهب اربعه، فاقد حجیت است. هر فرد باید خود به قرآن و احادیث رجوع کرده و فتوای عالمان بزرگ هیچ ارزشی ندارد.

  1. ظاهرگرایی و فهم ملالغتی از متن: کلیسای کاتولیک با فهمی خاص و تا حدودی نمادین از متون مقدس، مدعی یک فهم جامع از انجیل بود. با رد فهم پاپ‌ها از متن مقدس، هر فرد به ظاهر انجیل رجوع کرده و یک فهم ساده و ظاهری و ملالغتی از انجیل را مبنا قرار می‌داد.

در مذهب سلفیه فهم عمیق و دقیق عالمان برجسته اهل سنت، انحراف و بدعت نامیده شده و فهمی ساده و ظاهری و ملالغتی از دین ملاک قرار گرفت. در نتیجه، شفاعت شرک نامیده شد و سخن گفتن با میت یا عید میلاد پیامبر و ... کفر و بدعت نامیده شد.

  1. شرک نامیدن احترام به مجسمه حضرت مسیح و حضرت مریم: یکی از آموزه‌های غریب در مذهب پروتستانتیسم، شرک دانستن سنت مجسمه سازی و طلب شفاعت از اولیاء الهی است، که با مدعیات سلفیه کاملا همسو می‌باشد.
  2. بدعت نامیدن امور جدید: پروتستان‌ها، هر چیزی که در عصر اولیه مسیحیت نبوده را بدعت نامیدند. در نتیجه بخش وسیعی از تعالیم کلیسا را که قرن‌ها سنت کاتولیکی بود، بدعت نامیده و باطل اعلام کردند.

سلفیه، هم در ادعایی اینچنین بسیاری از تعالیم اهل سنت به ویژه مدعیات صوفیه را بدعت می‌نامند.

شباهت‌هایی اینچنین تعالیم سلفیه با پروتستان‌ها، سبب شد که بسیاری از مستشرقان مسیحی در مواجهه با وهابیت، آن را تمجید کرده و آن را نهضتی اصلاحی و پروتستنانتی تعریف کرده و محمد بن عبدالوهاب را لوتر جهان اسلام بنامند.( دیدییه: ٢٣٤  و المحمادی: 146)

 

 

 

 

 

 

[1] امثال آخوندزاده، طالبوف، سیدحسن تقی‌زاده و ... به تبع غربی‌ها علی الخصوص کنت دوگبینو، سفیر فرانسه در ایران در عصر قاجار و مروج نظریة نژادی در تمدن، چنین استدلال می‌کردند که نژاد عامل ترقی است. و نژاد اصیل ایرانی، یعنی آریایی با نژادهای اروپایی برابر است. آنان در ادامه برای ایجاد تحقیر بخشی از جامعه ایران و ایجاد تضادهای درونی در ایران، این گونه استدلال کردند که نژاد اصیل آرایایی که موجب پیشرفت ایران در عصر باستان شده بود، با نژادهای سامی(عربی) و مغولی(ترک)، که نژادهای ضعیفی هستند آمیخته شده و در نتیجه امروز امروز جامعه ایران به این فلاکت افتاده است.( بیگدلو، :136)

[2]. شایان ذکر است که نظریه گیزو بعدها توسط ماکس وبر(1920-1864 م)جامعه شناس معروف آلمانی، در کتاب پرآوازه «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری»(5-1904 م) به تفصیل پرورده شد.

[3] این جمله به سید جمال، محمد عبده و سید قطب منسوب است. شیخ محمد عبده بعد از بازگشت از کنفرانسی در پاریس در سال 1881م. چنین عبارتی دارد که «ذهبت للغرب فوجدت إسلاماً ولم أجد مسلمین، ولما عدت للشرق وجدت مسلمین ولکن لم أجد إسلاماً». http://www.alwasatnews.com/news/1065040.html

 
نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی