-
دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ
-
۲۷
![](https://bayanbox.ir/download/2555723317662192970/%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D9%88-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg)
دو نظریه متضاد از دو مرجع تقلید بزرگ شیعه
حاج شیخ عبدالکریم حائری و آقاسیدابوالحسن اصفهانی
گروه سیاسی اندیشکده مطالعات راهبردی شاخص اندیشه| سیدمحمد هادی پیشوائی(پژوهشگر فقه سیاسی و تاریخ معاصر)| یکی از نکات مهم در تاریخ حوزه علمیه قم، هدف و افق دید مرحوم حاج شیخ در انتقال مرجعیت از عراق به ایران است. نکته بسیار مهمی که شخصیت بزرگی چون آیت الله آسید ابوالحسن اصفهانی نیز آن را در نظر نگرفته و در ظاهر با تصمیم حاج شیخ مخالف است.
نظریه اول: انتقال مرجعیت شیعه از عتبات به مرکز ایران
شاید بتوان مهمترین و بزرگترین نظریه و تصمیم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را انتقال مرجعیت از عراق به ایران دانست. از اینرو ایشان بعد از تکمیل تحصیلات و تدریس در سامرا و نجف و کربلا، به ایران میآید، به امید این که در ایران یک حوزه علمیه قوی تأسیس کند که بتواند، کرسی درس یک مرجع تقلید را تشکیل دهد و در آینده مرجع پرور باشد. زیرا سکونت یک مرجع تقلید در یک منطقه نیازمند کرسی درس خارج و وجود شاگردان قوی در درس اوست. بر اساس این راهبرد ایشان به اراک آمده و بعد از آن به قم مهاجرت میکند و حوزه علمیه قم را بازتأسیس میکند. زیرا هرچند مرسوم این است که مرحوم حاج شیخ را موسس حوزه علمیه می نامند، اما توجه به این امر لازم است که این حوزه علمیه، قدمتی هزار و چند صد ساله داشته و قبل از مرحوم حاج شیخ علمای برجسته ای در قم سکونت داشتند. اما با این وجود آمدن حاج شیخ، رونق فوق العاده ای به حوزه داد که به احترام ایشان، آن را تأسیس حوزه نامیدند.
اندیشه انتقال حوزه به ایران یکی از راهبردهای جدی حاج شیخ بوده و ایشان سال ها قبل در این فکر بوده و واقعا برای آن مجاهدت کردند. نقل خاطره های زیر این اندیشه ایشان را به وضوح روشن می کند:
خاطره اول: رها کردن مرجعیت در عراق و هجرت به ایران
«مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی (مرجع وارسته معروف) می فرمود: با آقای حاج شیخ (عبدالکریم حائری) در ترن سامرا همسفر بودیم که ایشان می خواستند به ایران بیایند.
من به ایشان گفتم : شما از کسانی هستید که بعد از آیت الله آقای میرزا محمدتقی شیرازی مشار بالبنان هستید[یعنی چشمها به عنوان مرجع آینده جهان تشیع به سوی شماست و همه با انگشت شما را نشان میدهند]، چرا به ایران می روید؟
ایشان گفتند: من نمی خواهم مرجع بشوم می خواهم بروم به ایران ، اگر از دستم برآید خدمتی به اسلام و مسلمانان بکنم.» (علی کریمی جهرمی، خورشید آسمان فقاهت ومرجعیت،ص28)
خاطره دوم: رد درخواست پذیرش مرجعیت و ریاست حوزه علمیه کربلا
استاد عبدالحسین حائری نقل کردند: پدرم مرحوم میرزا احمد حائری می گفت: در دوران اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در اراک، من خیلی معتقد و مصر بودم که حاج شیخ از ایران به عراق برگشته و به حوزه نجف برود (و اداره آنجا را به دست گیرد)، و با ایشان بر سر این موضوع بحث داشتم).
در این اثنا، نامه ای از مرحوم آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (معروف به میرزای دوم و رهبر انقلاب ضد استعماری 1920 عراق) به حاج شیخ رسید که در آن آمده بود: «عمر من دیگر به پایان خود نزدیک شده و من در حال رفتنم. بر شما (یعنی حاج شیخ عبدالکریم) واجب است که به عراق تشریف بیاورید و حوزه اینجا را اداره کنید». من از نامه میرزا و تأکید ایشان بر لزوم بازگشت حاج شیخ به عراق خوشحال شدم و اطمینان داشتم که حاج شیخ ، با علاقه و احترام بسیاری که برای میرزا قائل است ، صلاحدید و پیشنهاد ایشان را رد نخواهد کرد. ولی ، بر خلاف انتظار، مدتی گذشت و هیچ گونه حرکتی از حاج شیخ محسوس نشد. روزی از ایشان پرسیدم : با نامه جناب میرزا چه کردید و چه پاسخی به ایشان دادید؟
حاج شیخ فرمود: به ایشان نوشتم که من افق آینده ایران را شدیدا رو به تاریکی می بینیم و وجودم در اینجا ضروری و به نظر من ، حتی لازم است شما هم به ایران بیایید.... (علی ابوالحسنی (منذر)، «تحرک روحانیت شیعه در سالهای ۱۳۰۰_۱۳۰۶ ش»، ص 28)
خاطره سوم: انتقال مرجعیت به ایران، هدف اصلی حاج شیخ از تأسیس حوزه علمیه قم
مرحوم آقاسیدرضا زنجانی، از علمای حوزه علمیه و از اعضای دفتر مرحوم حاج شیخ ، در بارۀ عدم قیام حاج شیخ در برابر رضاخان، چنین نقل میکند:
«ایشان در جریان حضور حاج آقا حسین قمی در تهران، رابط میان آقای قمی و شیخ عبدالکریم بود و از قول آقای حائری یزدی نقل میکرد که من هم اعتراض آقایان را قبول دارم، ولی ارجح برای من این است که حوزه شیعه را از عراق به مرکزیت شیعه در ایران بیاوریم و آن را تقویت کنیم و به همین دلیل، من رعایت این مطلب را میکنم و از نظر من این کار ریشهای است.» (حسین شاه حسینی، حاجآقا رضا می خواست غرور شاه را بشکند، 1392/8/19. https://www.cgie.org.ir/fa/news/6644)
نظریه دوم: تقویت حوزه علمیه نجف با تعضیف حوزه علمیه قم
نظریه دوم، نظریه مرحوم آقاسید ابولحسن اصفهانی است که حوزه نجف را حوزه محوری تشیع دیده و اصرار دارد که حوزه علمیه قم را نیمه تعطیل کند تا طلاب این حوزه به نجف بیایند. ایشان در یک اقدام تاریخی، اجازه خود را به آیت الله صدرالدین صدر، مدیر حوزه بعد از مرحوم حاج شیخ، برای گرفتن وجوهات پس میگیرد. قطع وجوهات سبب بحران مالی در حوزه علمیه قم میشود. مرحوم صدر هم در مشورت با علمای قم، چاره را در دعوت آیت الله بروجردی به قم دیده و با اصرار علما، ایشان به قم آمده و این بحران حل میشود. آیت الله العظمی شبیری این ماجرا را چنین بیان کرده است.
خاطره آیت الله شبیری در بارۀ بحران مالی حوزه علمیه قم
«آقای صدر آن موقع شخص اول حوزه و در واقع اداره حوزه به دست او بود و آقای حجت و آقای خوانساری هر کدام امتیازی داشتند: اولین درس، درسِ آقای حجت بود و نماز جماعت شبهای فیضیه – که خیلی طلبهها از جمله آقای خمینی و امثال ایشان شرکت میکردند و نماز باشکوهی بود – از آنِ آقای خوانساری بود، ولی اداره حوزه به دست آقای صدر بود. آن دو بزرگوار هم شهریهای میدادند، ولی در مقابل تقسیمی آقای صدر ناچیز بود. خلاصه آقای صدر حلال مشکلات طلبهها بود و امور حوزه را اداره میکرد.
گاهی جلسات آقایان ثلاث در منزل والد ما تشکیل میشد. من دیده بودم که آقای صدر متکلم وحده بود و آقایان دیگر استماع میکردند. آقای صدر این جلسه را تشکیل میداد تا آقایان دیگر هم از امور باخبر باشند و تنها نباشد. آقای صدر از دو آقای دیگر مسنتر بود و بیت ایشان (پدر و جد ایشان) همگی از مراجع درجه اول بودند و خودش در میان مردم خیلی نفوذ داشت.
آقای آسید ابوالحسن اصفهانی – مرجع کل – عقیده داشت که حوزه نجف که بیش از هزار سال قدمت دارد، باید محفوظ بماند و حوزه قم فرع نجف باشد. اشخاص با اجازه آسید ابوالحسن به آقای صدر وجوه میدادند. ولی در اواخر آقای آسید ابوالحسن اجازهاش را پس میگیرد. آقای بروجردی نیز وقتی در بروجرد بودند، آسید ابوالحسن به ایشان ارجاع احتیاط میکند. ولی وقتی به قم میآید – با اینکه آقای بروجردی را میشناخت و از هر جهت او را بر بقیه مقدم میدانست – دست نگه داشت! میگفت نجف شکست میخورد. خلاصه وقتی آسید ابوالحسن اجازهاش را پس میگیرد، آقای صدر نمیتواند حوزه را اداره کند. حوزة قم داشت سقوط میکرد. آقای صدر برای حفظ حوزة قم[از ریاست]گذشت و برای آوردن آقای بروجردی به قم اقدام کرد، عالماً به اینکه منزوی خواهد شد.»